سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده
اومد در گوشم گفت نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من!
ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم
سلامتی کسایی که
به پای هم پیر شدن ولی از هم سیر نشدن
عشق یک حس مه آلود است
انتهایش را کسی هرگز نمی داند …
یادش ستاره دنباله داری است که
آسمان را بین من و تنهایی قسمت می کند
ادامه مطلب ...
یادمان باشد، فردا ،حتما، ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر، به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت، نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد... ولی نه به هر قیمت
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد، پس از آن فردایی ...
شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد
چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه
به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی
باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی
کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی
باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
به من نخند یه روز دلت دل به کسی میبنده اون روز میبینی عاشقی گریه داره نه خنده!!
منهم یه روز میخندیدم به اشک سرد عاشق باور نمیکرد دل من ناله و درد عاشق...!!!
زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت چگونه زندگی کنم
در یک زندگی , در یک بودن زندگی را به دست مرگ بخشیده ام آه در دلم به سکوت نشسته
وفریادم زیر شلاق سایه ها شکسته کویر بی تاب تنم در تمنای دستان تو میسوزد با من بمان
حتی به اندازه یک لحظه
رسیـــدی به سادگـــــــی رو رویاهام یه خــطّ قرمــز کشیدی اگر چه یادت نمیـــــــاد امّا می خوام دعــــات کنم بر نمی گـردی ولی
من
بازم می خــوام صدات کنم
اگر نمئ توانیم آن چیزی راکه دوست داریم به دست آوریم پس بیایید آن چیزی راکه به دست
می آوریم دوست بداریم
این دفعه اگه داشت بارون میومد از زیرش فرار نکن برو زیر بارون ببین چنتا از دونه های بارون رو
میتونی بگیری اندازه قطره های بارونی که تونستی بگیری دوستم داری اندازه قطراتی که نتونستی
بگیری
دوست دارم
تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دگر نتوانم ,نتوانم جستن هر زمان عشقی و دیاری دگر کاش ما, آن دو
پرستو بودیم که همه عمرسفر می کردیم از بهاری به بهاری دگر
اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت
می گریستم
اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم ،آهنگ دوست
داشتن را
برایت می نواختم
ولی افسوس که
نه بارانم ،نه اشک ،نه گل و نه عشق اما هر چه هستم
دوستت دارم
اگر دبیر ریاضی بودم ثابت میکردم که چگونه شعاع نگاهت از مرکز قلبم می گذرد
اگر دبیر شیمی بودم نام تو را در قلبم پخش می کردم تا محلول با محبت شود
اگر دبیر دینی بودم می دانستم که بعد از خدا تو را می پرستم
اگر دبیر جغرافی بودم می دانستم که خوش آب و هوا ترین منطقه آغوش گرم تو است و اگر دبیر
زبان بودم
با زبان بی زبانی می گفتم
عاشقتم
دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی
او رفته بود.تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز
بود برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود تنهایی مردو من تنها تر شدم....
عشق را دوست دارم ولی نه در قفس بوس را دوست دارم نه در هوس
تو را دوست دارم تا آخرین نفس
می نویسم با دستی لرزان و قلبی شکسته با چشمی گریان می نویسم از شور عشق از تو
تا کهباور کنی دیوانه وار دوستت دارم
در خواب ناز بودم شبی
دیدیم کسی در می زند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی
هر شب به من سر می زند
من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد
گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در
دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید
اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده
شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند
ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند
پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم
خشکیده ام تنها و بی پناهم
بسوزان و جودم را خاکستر کن .......
بسوزان که بدادم رسیده ای
سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید
سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش
ـــــــــــــــــــــــــ
دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماس رو
کاش بدونی نبودنت، یا تا ابد ندیدنت، بهونه ای نیست برای از یاد بردنت
—————————
زود باش از قلبت یک کپی بگیر، چون می خوام اصلشو بدزدم
—————————
صبح که چشماتو باز می کنی، بدون دیشب یه نفر به شوق دیدن تو چشماشو بسته
—————————
تقدیم به کسى که درکنارم نیست، اما حس بودنش به من شوق زیستن مى دهد
—————————
در پارکینگ خاطراتم چشماتو پارک کردم. بعدش هم دلت رو پنچر کردم تا از دلم نری!
—————————
زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند
—————————
زیاد فکر نکن، امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده!
عشق یعنی اینکه وقتی میخوای برسونیش، رادیو پیام رو روشن کنی و ببینی کدوم مسیر پر ترافیک تره!
—————————
قشنگ ترین لحظه هایم را با سخت ترین دقایقت عوض می کنم تا بدانی عاشق ترین پروانه ات بودم و مجنون ترین دیوانه ات هستم.
—————————
کاش قطره ای اشک بودم که در چشمانت متولد می شدم و بر گونه هایت زندگی می کردم و بر لبانت می مُردم تا بدانی چقدر عاشق تو هستم.